تولید محتوا با کلمه کلیدی طرح های کارآفرینی - نویسنده کد 50443
ایده ها و طرحهای زیادی در زمینه کار و کارآفرینی وجود دارد و حتی مغزها و استعدادهای زیادی. اما چرا ما همچنان در کشورمان مشکلی بزرگ به نام کار و کمی عقبتر برگردیم مشکل بزرگی به نام کارآفرینی داریم؟ چه مسایلی باعث این مشکل امروز ما در کشور شده است ؟ آیا کمبود ایده و طرحی در ایران وجود دارد؟ آیا کارآفرینان کمی وجود دارند؟
مهمترین الویت در حل کردن هر چالش و اتفاق قطعا مساله یابیست نه حتی حل مسیله چرا که معتقدم راه حل هر مسیله ای در کنار خود آن مسیله است اما واقعا مساله کدام است؟ طرحهای کارآفرینی یا مورد یا موردهای دیگری؟
وقتی بررسی میکنم افراد موفقی که در کارآفرینی نامی دارند اولین چیزی که با آن مواجه میشوم نوع آموزشیست که برای خود داشته اند آموزشی که آنها را در هر شرایطی سرپا نگه داشته است.
فرهنگ و آموزش رکن اساسی هر موفقیت بزرگی هستند و آن چیزی که در کشورمان کم است دقیقا این است و شاید نه طرحهای کارآفرینی در چه نظام قانونمندی نیز برای این مسیر نداریم اما حتی آن هم در الویت بعد از آموزش و فرهنگ اهمیت دارد.
میخواهم امروز یک مقاله فرا از طرح های کارآفرینی برایتان ارایه دهم تا بتوانیم هر طرحی که به آن علاقه داریم را به یک طرح کارآفرینی موفق تبدیل کنیم.
سه نقطه من(چالشهای یک کار آفرین)
- طرح یک سوال...
آیا شده بعنوان یک کارآفرین از خودتون بپرسید اولین قدم مسیر چیست؟
یا حتی حالا که قدم اول را میدانم قدمهای بعدی چه هستند؟
در این مسیر پر رمز و راز به چالشهایی قرار هست برخورد کنم؟
- یک قاعده کلی...
قبل از جواب دادن به همه این سوالات بهتره یک قاعده کارآفرینی را بازگو کنم.
قاعده ای ، در کسب و کاری که شروع کردم بشدت مشتاق بدست آوردنش بودم و وقتی بدستم رسید با دید بسیار گسترده تر و بازتری توانستم به این پروسه نگاه کنم. این قاعده کاملا واضحه مثل شیشه بدون خش و دستمال کشیده شده!می توانید زیر نورآفتاب بگیرید یا حتی مهتاب! اما این قاعده باز کاملا واضح است.
واضح بود،نه؟ در زمینه موفقیت و کارآفرینی شاید کتابهای زیادی خوانده باشید،شاید هم نه! (به علامت تعجب بعد از نه دقت فرمایید) نمیدانم، اما من بالای 200 کتاب در این حوزه و همینطور در حوزه رشد شخصی که رابطه مستقیمی با حوزه کارآفرینی دارد،مطالعه کردم و میخواهم این نکته را بگویم:تکنیکها،نگرشها و اطلاعات زیادی در کتابهای مختلف این حوزه داده شده، اما واقعا از کجا شروع کنیم؟ بین هزار توی اطلاعات کدام در لحظه الان دردی از من دوا میکند؟! نکته همین است،دوای دردتان! دوای دردتان را پیدا کنید; مطلبی که میخواهم امروز بگویم تجربه من از این راه است و همینطور تحقیقی از افرادی که راهیان این راه هستند.و شما کافیست دنبال دوای درد خودتان باشید تا نکته ای چاره ساز شما شود نه بیشتر!
هیچوقت و هیچ گاه،هیچ چیز همیشگی نیست،شما باید تجربه خودتان را از این مسیر بسازید،دنبال تجربه کردن مسیر کارآفرینی دیگر افراد نباشید. اگر یک درخت بخواهد تمام مواد خاک و طبیعت را جذب کند قطعا آوردوز میکند! اما قطعا نیازش را جذب میکند،در این مسیر درخت باشید.
درخت انجیر بسیار دوست داشتنیست، با کمترین رطوبت رشد میکند و میوه ای را تحویل میدهد تماما خوراکی و مفید بدون دور ریز!،صمد بهرنگی میگوید:«شدم درخت انجیر هر جا نَمی دیدم به خود گرفتم»
در واقع تعادل را رعایت کنیم از منظری دیگر:«تا نَمی دیدیم دوای دردمان کنیم»
- شروع داستان نقطه ها:...
تجربه 5 سال کسب و کار نسبتا بزرگ(نسبت به میزان سازمان انسانی) در حوزه کارآفرینی این نقطه ها را برای من ساخت.
بعد از دیدن بیش از 5 هزار نفر مشتری از طبقه های مختلف و داشتن بیش از 200 نفر سازمان کاری نقطه ها روشن شدند.
3 نقطه از محمد حسین، 3 نقطه از زندگی کارآفرینی من.
- شروع
یک رویا...
یک سوال اساسی؟ ایا اول باید کارآفرینی را انتخاب کرد بعد رویا داشت یا باید رویا داشت و بعد کارآفرینی را؟
اینجا تقلب آزاد است می شود یک تقلب از زندگی نامه افراد موفق داشت.استیو جابز،بیل گیتس،مارک زاکربرگ تا هنری فورد و سویشرو هوندا.
استیو جابز: با توجه به علاقه به تکنولوژی های دیجیتال دنیا را خواست تغییر دهد و داد!
مارک زاکربرگ:به عدم توانایی جلب دوست دختر مشهور شد و برای انتقام خودش از دخترهای دانشگاهش ایده فیسبوک را شروع کرد.
... و داستانهای زیاد دیگری که هست نشان از جواب بودن کارآفرینی در مقابل یک رویاست.
مسیر من هم از یک رویا شروع شد زمانی که یک پیج در فیسبوک ایجاد کردم با نام PARSIS COMPANY با توضیحی از یک شرکت طراحی و گرافیک. در چه آن موقع نمیدانستم این شروع یک رویاست و میتواند منجرب به مسیر کارآفرینی شود اما شد،و این شروع ماجرا برای من بود اما بعد از تجربه یک سازمان چند نفره که موفق به کسب درآمد هم شدند به نقطه اول مسیرم رسیدم.
- نقطه اول:آزمون ورودی
بعد از یکسری نتایج اولیه و ایجاد درآمد در مسیرم به آزمون موفقیت رسیدم. این را باید بدانیم که هر چیزی در هستی بهایی دارد اگر خداوند را رییس کارخانه بدانیم کارخانه را مجموع قوانین سختگیر و سازنده هستی میشود نام برد که یکی از این قوانین قانون آزمون بانان است(آزمایشگاه) در این مرحله از شما سوال میشود که آیا مرد میدان هستید؟ چه رویایی انتخاب کردید؟ به چه اندازه بزرگ است؟حاضرید بهایش را بپردازید؟
رویا شروع خواستن است و رویای بزرگ شروع خواستنی بزرگ اما خواستن به تنهایی توانستن نیست، هر چیزی بهایی دارد حتی پفک! رویای شما ساختمان دو خوابست یا قصر چند ده خوابه؟ قبل از نشستن در آن باید بهایش را پرداخت کنید.
اما یک نکته داخل پرانتز خارج از پرانتز:موفقیت مالک ندارد،در واقع شما پیش پرداخت و اجاره ملک را میدهید همین!
این یعنی اینکه بهایی که باید پرداخت کنید شامل پیش پرداخت و اجاره دوره ای میشود.
اینها را نمیگویم تا ترس شما را بردارد و ببرد! بلکه برای آمادگی شماست.
توی این برحه از کارم به مسایل مختلف چند جانبه خوردم،من اشتیاق بدست آوردن یک رویای بزرگ را داشتم و بواقع باید بهایش را هم می پرداختم. از طرفی خانواده،از طرفی مسایل مالی،از طرفی نیز به هم ریختن یکسری از روابط در کسب و کارم و این بهایی بود که باید می پرداختم و چند مرده حلاج بودن را به هستی نشان میدادم.
احتمالا بابت شناخت نداشتن درست نسبت به مسیر و نبود تجربه،هر راهی را ره یک شبه موفق شدن می بینیم،شاید حتی به خود میگوییم آره آره این راه بهتریست ،سخت نیست و سریع است و چالش زیادی هم ندارد.موافقید آب پاکی را روی دستتان بریزم و شاید آب مقدس را روی ذهنتان! هر مسیری چالشهای خودش را دارد و شما باید(البته بایدی وجود ندارد) جنگنده و کاملا آماده برای این نبرد باشید،البته نمی خواهم شما رو بترسانم اما این تجربه و تحقیق من نسبت به این راه است. اتفاقا این مبحث را به هدف آگاه شدن شما می گویم تا شوکه نشوید تا بترسید. در رده ابتدایی کارآفرینی من دو کلمه را در ذهنم معنا کرده بودم: کار ساده ایست و کار آسانیست! البته اولی که کاملا درست است اما دومین یک دام است که ناشی از عدم آگاهیست و این عدم آگاهی مرا به مرحله بعد رساند...
- ترس...
من فقط آماده موفقیت بودم اما آماده شکست نه! آماده رفاه بودم اما آماده چالش نه! در حالی که هر دو دو روی یک سکه اند.یک مسیر صاف و مستقیم حتی رانندگی را کسل بار میکندو منجرب به خواب! این راه با شکست همراه است همراه با چالش است پر از سختی های شیرین!!! چرا شیرین؟ خوب شاید باید از دیدی بالاتر به آن نگاه کرد بیا تا نگاه کنیم:
شما را بالای سن سمینار چندین هزار نفره دعوت کردند،جناب/سرکار،آقای/خانم ...............یکی از موفقترین افراد حال حاضر ایران در عرصه کارآفرینی هستند با برندهای..... .
آن بالا از چه میخواهید صحبت کنید؟ یا بهتر است بگویم شنونده از شما توقع چه داستانی را دارد؟ چه داستانی برایش الهام بخش است؟
اینکه از شروع با یک رویا بزرگ بگویید و بدون هیچ چالشی در سال اول به ایجاد هزار موقعیت شغلی رسیدم و در سال بعد به هزاران و امروز که در پیش شما حضور دارم یک میلیونر کارآفرین خودساخته هستم! آن هم خودساخته! کجای این داستان میتواند الهام بخش باشد؟ در واقع هیچ جا.ذهنیت الان من بر این است که مسیر را دوست داشته باشم با تمام چالشهایش اما روزی که شروع کردم با همان دو کلمه ادامه دادم(ساده و آسان) اما در ادامه مسیر آنطور نماند وبا چالشها دست و پنجه نرم کردم و این شد که در شوک و ترس ماندم چرا که توقع چالشی را نداشتم...ترسهای مختلفی سراغم آمد.نکنه باز ادامه دهم نشود؟نکنه نتونم مسیر رو ادامه بدم؟ و هزاران ترس از شکست و تمسخر و طرد شدن که فقط گفتگوی درونی من با خودم بود.این نوار روبه تکرار درونی بسته به نوع خاطرات بچگی ( باورهای محدود کننده)و نوع تربیت و نوع بنیاد هر انسان متفاوت است و بسته به اشتیاق به میزان خودش طول میکشد. برای من بیش از یک سال طول کشید چرا که خاطرات بچگی تماما مرا به سوی فردی خجالتی و با اعتماد به نفس پایین و ارتباطات در سطح پایین برده بود اما به هر ترتیب باید این مسیر را جلو میرفتم تصمیمش را از قبل گرفته بودم.اما اگر در این مرحله سریعا شروع به اقدام کنید یک ترم را جهشی پاس کرده اید در غیر اینصورت وارد یک نقطه جالب می شویم!
- نقطه دوم:لیاقت...
وقتی زیاد در ترسهایمان دست و پا بزنیم بسته به نوع اشتیاقمان در درونمان یک سوال ایجاد میشود: که اصلا من لیاقت موفقیت را دارم واقعا؟ این نقطه و مرحله بعدش را عاشقانه دوست دارم چرا که شما را به درونی ترین بخش وجودیتان می برد و ناچار به تحقیق از درون خود می شوید یک خودشناسی زیبا. در این نقطه راز موفق شدن آگاهی داشتن است!یعنی چه؟ زندگی نامه افراد موفق را بخوانید،با آدمهای آگاه در زمینه موفقیت و رشد شخصی دمخور شوید،احتمالا یک الگوی بسیار خوب پیدا خواهید کرد،الگویی که با آن هم احساس هستید. در این مرحله یک داستان در یک سالن سمینار از یک فرد یا یک نوشته از یک نویسنده در یک کتاب یا... الهام بخش شما میشود. جاهایی میشد که میگفتم چه جالب این مسیر چه شبیه من است ، چقدر شخصیتش شبیه من بوده و توانست تا موفق شود و این شروعی میشود بر جریان پرخروش وجودیتان چیزی که من آن را «جهاد اکبر» میگویم.
- جهاد اکبر
نبردی که از درون شروع می شود و به بیرون ختم می شود ، یک جنگ تمام عیار بین من شیطانی و من رحمانی! یا به اسمی دیگر بین من برنده و من بازنده هر شخص،نا امیدی از خود همیشه شیطانیست و امید و باور و اعتقاد به خود الهی و رحمانی.این مرحله تعیین کننده نقطه آخر است نقطه ارزشمندی که تعیین کننده رشد عظیم شما در این مسیر است.
- نقطه سوم و آخر:خود ویژنی(خود باوری)
تعریفی که لازم است اینحا انجام دهم تعریف ویژن است. ویژن یعنی باور از آینده،دیدگاه از آینده،چشم انداز از فردای شما ما نسبت به هر چیزی یک ویژن و چشم انداز داریم نسبت به هر آدم،هرکار یا حتی نسبت به هر وسیله.خود یژنی یعنی چشم اندازی که نسبت به خود دارید.اینکه من فقط من امروز نیست ، من فردا هم باز من است. هویت ما شامل گذشته میشود نه فقط امروز، این مسیر یک روز دو روز نیست بلکه چندین سال است بگذارید چند سالش به تجربه بگذرد به ساخت هویتتان بگذرد،به خودتتان فرصت دهید،فرصت اشتباه کردن،فرصت شکست،فرصت نداشتن مهارت و از همه مهمتر فرصت کامل نبودن.ما آدمها کامل نیستیم نه در مهارت ، نه در نگرش(که همه چیز است) و نه در توانایی، پس حداقل چیزی که برای هویت کارآفرینی ما نیاز است زمان است،زمان دادن برای رشد و تعالی،زمان به آگاه شدن و بزرگ شدن.
«همیشه موفقیت نتیجه تصمیمهای درست است ، تصمیمهای درست نیز نتیجه تجربه است و تجربه نیز حاصل تصمیمهای اشتباه»،پس با ذهنی باز اشتباه کنید و با آغوشی باز اشتباهات خود را بپذیرید. این رازیست که بعد از 4 سال چالشهای شخصیتی به آن رسیدم. بعد از بخشش و گذشت از انسانهای اطرافم به این نتیجه رسیدم که نفر بعدی که باید بخشیده شود خودم هستم،به خودتان فرصت بدهید و این را بدانید که مقصد و هدف خود نیز بخشی از یک مسیر بزرگتر است،باید از مسیر لذت برد از مسیر زیبای پر از دره و قله کارآفرینی.
محمد حسین عدالتی